تسبیح دیجیتال

نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 
صفورا تو تا حالا طعم غربت در وطن رو چشيدي؟!
در تمام عمرم به اندازه اون دو سه هفته اول دانشگاه احساس غربت نکرده بودم. حالا هي بگو ور دل بابا مامانت بودي !
+ جليليان 


من؟راهيان نور؟ مگه بيکارم ...

نهنه بابا اومدم يه سري به دوستان و اقوام و اشنايان و ساير افراد ناشناخته بزنيم ...

واسه من زيادم گرم نيست صبحا تا ظهر که خوابه بعداز ظهرهم تا غروب زير کولر فقط شبا ميرم بيرون.....

پاسخ

خوش بگذره.از اونجا برامون دوسه تا مين و خمپاره سوغاتي بيارين
+ s.jalilian 
hiiii
سلام حالو احوال؟
واقعا که با اين که اين همه تبليغات بازم بچه ها لطف کردن و نيومدن واقعا که....
جاي همه خالي ،البته نترسيد خودم جاتون رو پر کردم(...)الان جنوب هستم همون شهري که ميگن خدا ازادش کرده از هواش نميگم شايد هوس کردين و اومدين.....
راستي خانم صيدي تشکر خوبيم به لطف پروردگار داريم خوش ميگذرونيم بقول خودتون جاي دوستان خالي...
پسر عمه هام اونقد حالو هواي دانشگاه توي سرشونه که من هوايي کردن...اميدوارم بتونن دوستاي خوبي براي مشاوره89 باشن ...
ار تمام جيک و پيک دانشگاه واسشون حرف زدم ولي شاعر اسلام ابادي ميگه شنيدن که بود مانند ديدن....
پاسخ

بازم كه اعتماد به نفستون گل كرد و شاعر ملي رو شاعر اسلام آبادي تلقي كرديد/البته خيلي براي پسر عمه هاتون از دانشگاه تعريف نكنيد چون وقتي اونام بيان ميبينن كه دانشگاه اصلا اون چيزي نبود كه فكرشو مي كردن. مثل ما كه انقدر برمون تعريف كردن كه فكر كرديم مي ريم بهشت و دانشگاه ميتونه سكوي پرتاب ما به سمت موفقيت باشه البته اين تعريف درسته اما نه براي دانشگاه و دانشكده ي جدامونده ي ما.راستي خرم شهر يا خونين شهر چي كار مي كنيد تو اين گرما با راهيان نور رفتين؟
صفورا مطلب علمي مي ذاري آدم حس نوستالژي بهش دست مي ده. يادش بخير دانشگاه!!!
و همچنان سلام به تنها بازديد کننده وبلاگ! خوبيد آقاي جليليان. من يه مدت رفته بودم مهموني! جاي دوستان خالي. ولي وبلاگو سپردم به صفورا. گفتم حواسش بهش باشه. حالا جو دانشگاه با انتظارات کي سازگار بود؟!!!!!!!! بنده ديگه هيچي نمي گم. بعضي وقتا بايد شرايط رو بپذيري! فقط شما اين جو دانشگاه رو واسه پسرعمه هاتون توصيف کنيد که اونا هم تا مرز انصراف پيش نرن! مثل ما افسردگي نگيرن
پاسخ

برو بابا تو چه غمي داشتي اول دانشگاه ور دل بابا مامانت نشسته بودي مادور از وطن بوديم بهمون سخت گذشت.حال مي كني چقدر خوب از وبلاگ مراقبت كردم؟جايزه ي من يادت نره

سلام. با عنوان "انتخاب موضوع براي پايان نامه" به روزم. خوشحال مي شم سري بزنيد.
+ s.jalilian 

جاي تعجبه!!! واسم مدتيه خبري از خانم مدير نيست!!!!!!!!!!!!!!!؟

شما ديگه چرا؟1البته شايد مسافرتي ....

بهر حال ارزوي موفقيت داريم هرکجا که هستن.................

+ s.jalilian 

oh...خانم کلهري رنگ مناسبي براي نوشتن انتخاب نکرديد...
مطالب جالبي بود واقعا ،من خودم دو هفته اول دانشگاه رو اصلا فراموش نميکنم چون تا مرز انصراف رفتم و تنها عامل مشاوره اي زندگيم خواهرم بود

شايد يکي از دلايلش اين بود که انتظاراتم با جو دانشگاه کاملا متفاوت بود...

يادم نميره که روز اول فرهاد رو اقاي نامجو صدا زدم بعداز يه مدت اونقد باهم صميمي شديم که بيشتر وقتمون رو با هم بوديم ...يادش بخير............

پاسخ

يادش بخيرمن اولين روز با زهرا خزايي و نرمين و ماريه آشنا شدم از اون اولم ازشون خوشم اومد