وبلاگ :
وبلاگ دانشجويان رشته راهنمايي و مشاوره دانشگاه رازي
يادداشت :
حوادث
نظرات :
0
خصوصي ،
6
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
مهيب
امروز تلخ ترين حادثه زندگيم رخ داد. خيلي تلخ بود. در ِ حياط رو باز کردم. يه بچه گربه پشت در بود. تا منو ديد ، انگار که عزرائيل رو ديده باشه. آنچنان ترسيد که داشت سکته ميکرد حتي. دُمشو گذاشت رو کولش و با تمام سرعت شروع کرد به فرار کردن. به سر خيابون که رسيد يه دوچرخه با تمام سرعت از روش رد شد. البته گربه هه چيزيش نشد و يه جيغ بلند کشيد که فکر کنم داشت به من فحش ميداد. بعدشم فرار کرد. خيلي دلم به حالش سوخت. عذاب وجدان دارم الآن. ديگه ديدگاه روانشناسيش با خودتون