سفارش تبلیغ
صبا ویژن




























وبلاگ دانشجویان رشته راهنمایی و مشاوره دانشگاه رازی

سلام دوستان

از این لحظه به بعد وبلاگ کلاسمون به آدرس زیر منتقل شده :

www.moshavere89-razi.blogfa.com

متاسفانه سرویس دهنده پارسی بلاگ یه سری خدمات رو ارائه نمی داد و مجبور شدیم وبلاگ رو منتقل کنیم. مثلا با موبایل نمی شد نظر بذارید. یا امکان انتخاب موسیقی واسه وبلاگمون نبود. و اینکه هر کی نظر می گذاشت ، همه رو نمایش می داد و...فقط چند تا نکته رو بگم :

1-       تمام مطالب وبلاگ رو به بلاگفا منتقل کردم که جو خراب نشه. خیلی هم سخت بود. چون یه بار باید مطالب رو منتقل می کردم . بعد می رفتم نظرات رو می نوشتم. بعد یکی یکی تاییدشون می کردم. بعد جواب نویسنده متن رو می نوشتم!اوووووووووووف فقط این وسط اگه مطلب یا نظر کسی از قلم افتاده به بزرگی خودش ببخشه (هرچند سعی کردم که این اتفاق نیفته.)

2-       سیستم بلاگفا این جوریه که هرکی نظر می ذاره ، نظرش نمایش داده نمی شه تا زمانیکه نویسنده اون پست نظرش رو تایید کنه. همین جا هم اعلام کنم از این به بعد کسانی که با اسم مستعار نظر می ذارن نظراتشون تایید نمی شه. یه سری مشکلات و دلخوری ها بین بچه ها به وجود اومده که منشا ش همین اسم های مستعاره . البته من نظرات قبلی رو منتقل کردم ولی از این به بعد لطفا اسم خودتون رو بنویسید که دیگه مشکلی پیش نیاد.

3-       درمورد موسیقی و قالب وبلاگ هم اگه موسیقی یا قالب خاصی مد نظرتون بود ،به من بگید که تغییرش بدم.

4-       نام کاربری و رمز عبور نویسنده ها رو هم مجبور شدم تغییر بدم چون قبلی ها رو نداشتم. نام کاربری و رمز عبور نویسنده هایی که ایمیلشون رو دارم ، واسه شون می فرستم. اما کسانی که ایمیلشون رو ندادن می مونه تا شروع کلاسها . تا اون موقع اگه خواستید مطلبی روی وبلاگ بذارید روی پارسی بلاگ آپ کنید خودم منتقلش می کنم به بلاگفا.

5-      ممنون از همه دوستانی که با ما همکاری می کنن و نظر می ذارن. به ویژه خانم "صفورا کلهری" که اگه مطالبش نبود باید می اومدیم وبلاگ غاز می چروندیم!


نوشته شده در جمعه 89/11/8ساعت 2:17 صبح توسط نازنین صیدی نظرات ( ) |

 گل تقدیم شماکودکی که که آماده ی تولد بود نزد خدا رفت واز او پرسید : می گویند فردا شما مرا به زمین می فرستید ،اما من به این کوچکی و بدون هیچ کمکی چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم ؟ خدواند پاسخ داد : از میان بسیاری از فرشتگان ، من یکی را برای تو در نظر گرفته ام . او در انتظار توست واز تو نگهداری خواهد کرد . اما کودک هنوز مطمئن نبود که می خواهد برود یا نه . اینجا در بهشت ، من کاری جز خندیدن وآواز خواندن ندارم و اینها برای شادی من کافی هستند . خداوند لبخند زد : فرشته ی تو برایت آواز خوهد خواند و هر روز به تو لبخند خواهد زد . تو عشق او را احساس خواهی کرد وشاد خواهی بود . کود ادامه داد : من چطور می توانم بفهمم مردم چه می گویند وقتی زبان آنها را نمی دانم؟ خداوند او را نوازش کرد وگفت: فرشته تو ، زیباترین و شیرین ترین واژهایی را که ممکن است بشنوی ، در گوش تو زمزمه خواهد کرد وبا دقت و صبوری به تو یاد خواهد داد که چگونه صحبت کنی . کودک با نارحتی گفت : وقتی می خواهم باشما صحبت کنم ، چه کنم ؟خداوند برای این سوال هم پاسخی داشت :فرشته ات دستهایت را کنار هم میگذارد و به تو یاد میدهد که چگونه دعا کنی . کودک سرش را برگرداند و پرسید :شنیده ام در زمین انسانهای بدی هم زندگی می کنند . چه کسی از من محافظت خواهد کرد ؟ فرشته ات از تو محافظت خواهد کرد ، حتی اگر به قیمت جانش تمام شود .کودک با نگرانی ادامه داد :اما من همیشه به این دلیل که دیگر شما را نمیتوانم ببینم ، ناراحت خواهم بود . خداوند لبخند زد و گفت : فرشته ات درباره ی من با تو صحبت خواهد کرد و به تو راه بازگشت نزد مرا خواهد آموخت ، گر چه من همواره در کنار تو خواهم بود . در آن هنگام بهشت آرام بود ، اما صداهایی از زمین شنیده می شد . کودک میدانست که باید بزودی سفرش را آغاز کند . او به آرامی یک سوال دیگر از خداوند پرسید : خدایا ! اگر باید همین حالا بروم ، لطفاَ نام فرشته ام را به من بگویید . خداوند شانه ی او را نوازش کرد و پاسخ داد : نام فرشته ات اهمیتی ندارد . به راحتی می توانی او را مادر صدا کنی . گل تقدیم شما


نوشته شده در سه شنبه 89/11/5ساعت 3:27 عصر توسط نظرات ( ) |

پسرها نمی توانند.1.با داشتن هیکلی ضایع تیشرت تنگ نپوشند و فیگور نگیرند .2.از کلاس پنجم دبستان صورتشون رو سه تیغه نکنند و after shave  نزنند.3.پس از یافتن اولین مو در پشت لب احساس مردانگی نکنند و به فکر ازدواج نیفتند.4.در میهمانیها و محافل خانوادگی احساس با مزگی نکنند و چرت و پرت نگویند.5.ادعای با مرامی وبا معرفتی و با وفایی وغیره نکنند.6.کت و شلوار صورتی با بلوز زرد نپوشند و کراوات قهوه ای نزنند.7.احساس با غیرتی نکنند و راه به راه به ابجی کوچیکه گیر ندهند.8.از 9سالگی پشت ماشین باباشون نشینند وپدر ماشین رو در نیارند.9.چرت و پرت نگویند و از خودشون تعریف نکنند.                                                   دخترها نمی توانند.1. با داشتن دماغی تیر کمونی یا عقابی متالیک به جراح مراجعه نکنند.2.با دیدن یکی خوش تیپ تر از خودشون میگرن نگیرن و از زور نارحتی غش نکنند.3. با داشتن قدی کوتاه کقش پاشنه 60 سانتی نپوشند واحساس قد بلندی نکنند.4. روزی 24 ساعت با تلفن حرف نزنند.5. روزی 30-40هزار تومان اشغال نخرند.6. از مهمونی و عروسی برای هم خالی نبندند و با خالی بندی لایه اوزون رو سوراخ نکنند.7. با یه دماغ عمل کرده احساس خوشکلی نکنند و فکر نکنند که مادر زادی همینجوری بودن.8. مطالب این قسمت رو بخونند و از عصبانیت سکته نکنند.آفرین


نوشته شده در دوشنبه 89/11/4ساعت 10:56 صبح توسط نظرات ( ) |

دستمال کاغذی به اشک گفت: / قطره قطره‌ات طلاست / یک کم از طلای خود حراج می‌کنی؟ / عاشقم / با من ازدواج می‌کنی؟ / اشک گفت: / ازدواج اشک و دستمالِ کاغذی! / تو چقدر ساده‌ای / خوش خیال کاغذی! / توی ازدواج ما / تو مچاله می‌شوی / چرک می‌شوی و تکه‌ای زباله می‌شوی...

images.jpg

دستمال کاغذی به اشک گفت:
قطره قطره‌ات طلاست
یک کم از طلای خود حراج می‌کنی؟
عاشقم
با من ازدواج می‌کنی؟
اشک گفت:
ازدواج اشک و دستمالِ کاغذی!
تو چقدر ساده‌ای
خوش خیال کاغذی!
توی ازدواج ما
تو مچاله می‌شوی
چرک می‌شوی و تکه‌ای زباله می‌شوی
پس برو و بی‌خیال باش
عاشقی کجاست!
تو فقط
دستمال باش!
دستمال کاغذی، دلش شکست
گوشه‌ای کنار جعبه‌اش نشست
گریه کرد و گریه کرد و گریه کرد
در تن سفید و نازکش دوید
خونِ درد
آخرش، دستمال کاغذی مچاله شد
مثل تکه‌ای زباله شد
او ولی شبیه دیگران نشد
چرک و زشت مثل این و آن نشد
رفت اگرچه توی سطل آشغال
پاک بود و عاشق و زلال
او
با تمام دستمال‌های کاغذی
فرق داشت
چون که در میان قلب خود
دانه‌های اشک کاشت.


نوشته شده در شنبه 89/11/2ساعت 3:4 عصر توسط صفوراکلهری نظرات ( ) |

 

شیطان
اندازه یک حبّه قند است
گاهی می افتد توی فنجانِ دلِ ما
حل می شود آرام آرام
بی آنکه اصلا ً ما بفهمیم
و روحمان سر می کشد آن را
آن چای شیرین را
شیطان زهرآگین ِدیرین را
آن وقت او
خون می شود در خانه تن
می چرخد و می گردد و می ماند آنجا
او می شود من

***

طعم دهانم تلخ ِتلخ است
انگار سمی قطره قطره
رفته میان تاروپودم
این لکه ها چیست؟
بر روح ِ سرتاپا کبودم!
ای وای پیش از آنکه از این سم بمیرم
باید که از دست خودت دارو بگیرم
ای آنکه داروخانه ات
هر موقع باز است
من ناخوشم
داروی من راز و نیاز است
چشمان من ابر است و هی باران می آید
اما بگو
کِی می رود این درد و کِی درمان می آید؟

***
شب بود اما
صبح آمده این دوروبرها
این ردپای روشن اوست
این بال و پرها

***
لطفت برایم نسخه پیچید:
یک شیشه شربت، آسمان
یک قرص ِخورشید
یک استکان یاد خدا باید بنوشم
معجونی از نور و دعا باید بنوشم


عرفان نظرآهاری

DSC_0018.jpg


نوشته شده در شنبه 89/11/2ساعت 3:2 عصر توسط صفوراکلهری نظرات ( ) |

سلام

بالاخره این ترم هم با تموم خوشی ها و ناخوشی هاش تموم شد و از امروز ما ترم دو حساب می شیم.

شما رو نمی دونم ولی من به شخصه از این ترم اصلا استفاده نکردم نه درس خوندم ،نه مطالعه کردم و نه خوش گذروندم.خودم هم نمی دونم این مدت رو سرگرم چی بودم؟اما می خوام از ترم بعد به همه ی علایقم همراه به درسم برسم.

امیدوارم تعطیلات بهتون خوش بگذره و حتما به پاتوق بچه های مشاوره ی 89 سر بزنید ما همگی منتظرتونیم.راستی اگه نظری انتقادی یاپیشنهادی دارید یا اگه حرفی رو دلتون مونده تو قسمت نظرات این پست بنویسید.

خوش بگذره.خداحافظ


نوشته شده در شنبه 89/11/2ساعت 2:24 عصر توسط صفوراکلهری نظرات ( ) |


Design By : Pichak