سفارش تبلیغ
صبا ویژن




























وبلاگ دانشجویان رشته راهنمایی و مشاوره دانشگاه رازی

باران دوباره عشق را

 

با اشک خود تر می کند

اینجا کسی شعر مرا

با غصه پرپر می کند

باران چقدر بی منت است

دل را معطر می کند

با آمدن چشم مرا

عاشق تر از من می کند

در کوچه های بی کسی

با یاد تو سر می کنم

اینکه تو دیگر نیستی

آرام باور می کنم...

باران برای لحظه ای

 شعر مرا بر می کند

شاید که او حس مرا

اینگونه باور می کند

باران برای لحظه ای

دست مرا رد می کند

او در وصال یار من

دل را مردد می کند

در کوچه های بی کسی

با یاد تو سر می کنم

اینکه تو دیگر نیستی

آرام باور می کنم...

Image Hosted by Free picture hosting at www.iranxm.com


نوشته شده در چهارشنبه 90/2/7ساعت 10:5 صبح توسط حمیرا ویسی نظرات ( ) |

راز موفقیت از زبان سقراط

مرد جوانی از سقراط پرسید راز موفقیت چیست؟

 سقراط به او گفت: "فردا به کنار نهر آب بیا تا ‌راز موفقیت را به تو بگویم."

صبح فردا مرد جوان مشتاقانه به کنار رود رفت.سقراط از او خواست که دنبالش به راه بیفتد.

جوان با او به راه افتاد. به لبه رود رسیدند و ‌به آب زدند و آنقدر پیش رفتند تا آب به

زیر چانه آنها رسید. ‌ناگهان سقراط مرد جوان را گرفت و زیر آب فرو برد.

جوان نومیدانه تلاش کرد خود را رها کند، امّا سقراط آنقدر قوی بود که او را نگه دارد.

مرد جوان آنقدر زیرآب ماند که رنگش به کبودی گرایید و بالاخره توانست خود را

خلاصی بخشد. ‌ همین که به روی آب آمد، اولین کاری که کرد آن بود که

نفسی بس عمیق کشید و هوا را بهاعماق ریه‌اش فرو فرستاد. 

سقراط از او پرسید "زیرآب چه چیز را بیش از همه مشتاق بودی؟" گفت، "هوا."

سقراط گفت: "هر زمان که به همین میزان که اشتیاق هوا را داشتی موفقیت را

مشتاق بودی، تلاش خواهی کرد که آن را به دست بیاوری؛

موفقیت راز دیگری ندارد."


نوشته شده در چهارشنبه 89/10/29ساعت 2:42 عصر توسط حمیرا ویسی نظرات ( ) |

فراموش کردن دوست:

فراموش کردن دوست هنرمی خواهد ومن بی هنرترین انسانم ...

کی گفته انسان ها می تونن فراموش کنن چیزایی رو که دوست دارند ؟

ازکجا معلوم شاید این چیزا یا حتی آدمای دوست داشتنی زندگی ما 

جزئی از وجود ما باشند نه فقط از روی عادت ، بلکه از روی علاقه

یه تجربه برای من که باور کنم فراموش کردن دوست داشتنی های زندگی

سخت تر از به دست آوردنشون هست.

ساده به دست میاری اما خیلی سختر فراموش می کنی یا گاهی اصلا فراموش

نمی کنی ......

گاهی دوستان جمله هایی می گویند تا فراموش کردنشان آسانتر شود جمله هایی چون :

برایت آرزوی موفقیت دارم

اما دریغ از اینکه موفقیت دوست در همراهی و همفکری آنان است....

دوست واقعی فراموش نشدنی است ...


نوشته شده در سه شنبه 89/10/28ساعت 10:57 صبح توسط حمیرا ویسی نظرات ( ) |

                                                      انسانم آ رزوست...!   

دیروز شیطان را دیدم در حوالی میدان بسلاطش را پهن کرده بود .فریب می فروخت، مردم دورش جمع شده بودند هیاهو می کردند

 و هول می زدند و بیشتر می خواستند. توی بساطش همه چیز بود :غرور ،حرص، طمع ،خیانت وجاه طلبی هر کس چیزی می

خرید  ودر ازایش چیزی می داد بعضی ها تکه ای از قلبشان را می دادند  وبعضی پاره ای از روحشان را   بعضی ایمانشان را و

بعضی آزادگیشان را شیطان می خندید و دهانش بوی گند جهنم می داد .حالم را به هم می زد و دلم میخواست همه ی نفرتم را

 توی صورتش تف کنم . انگار ذهنم را خواند مو ذیانه خندید و گفت من کاری با کسی ندارم فقط گوشه ای از بساطم را پهن کرده ام

 وآرام نجوا میکنم . نه قیل وقال می کنم ونه کسی را مجبور میکنم چیزی از من بخرد . میبینی ؟! ...  آدم ها خودشان دور من جمع

شده اند  جوابش را ندادم آن وقت سرش را نزدیک آورد و گفت: البته تو با این ها فرق می کنی  تو زیرکی و مومن زیرکی و ایمان 

آدم را نجات میدهد این ها ساده اند و گرسنه و به جای هر چیزی فریب می خورند از شیطان بدم آمد اما... حرف هایش شیرین بود

از شیطانم بدم آمد اما... حرف هایش شیرین بود

نتایج اخلاقی را در قسمت نظرات بنویسید


نوشته شده در پنج شنبه 89/10/2ساعت 11:2 صبح توسط حمیرا ویسی نظرات ( ) |

 

این پست رو تقدیم میکنم به دوستانی که سر جلسه امتحان جواب اشتباه رو به دانشجویان می رسانند.

کار پلیدی که انجام میدهیم با ما میماند و نیکی هایی که انجام می دهیم به ما باز می گردند.این داستان زنیست که برایتان نقل

 می شود: پسر زنی به سفر دوری رفته بود و ماه ها بود که از او خبری نداشت بنابراین زن دعا میکرد که او سالم به خانه باز گردد این زن هر

روز به تعداد اعضای خانواده اش نان می پخت وهمیشه یک نان اضافه هم می پخت وپشت پنجره می گذاشت  تا رهگذری گرسنه که از آنجا

می گذشت نان را بردارد. هر روز مرد گوژ پشت از آنجا می گذشت ونان را بر میداشت و به جای آنکه از او تشکر کند می گفت:<<کار پلیدی

 که بکنید با شما می ماند و هر کار نیکی که انجام دهید به شما باز می گردد>>این ماجرا ادامه داشت تا اینکه زن از گفته های مرد گوژ

پشت ناراحت و رنجیده شد او به خود گفت او نه تنها تشکر نمی کند بلکه هر روز این جمله ها را به زبان می آورد نمی دانم منظورش چیست؟

 یک روز که زن در گفته های مرد گوژ پشت کاملآ به تنگ آمده بود تصمیم گرفت که از شر او خلاص شود بنابراین نان او را زهر آلود کرد وآن را با

دستان لرزان پشت پنجره گذاشت،واما ناگهان به خود گفت :این چه کاریست که می کنم!؟ بلا فاصله نان را برداشت ودر تنور انداخت ونان

دیگری را برای مرد گوژپشت پخت مرد مثل هر روز آمد ونان را برداشت و حرف های معمول خود را تکرار کرد وبه راه خود رفت آن شب در خانه زن

به زنگ درآمد  وقتی که زن در را باز کرد فرزندش را دید که پسرش  ضعیف و خمیده با لباس های پاره پشت در ایستاده بود در حالی که به

مادرش نگاه می کرد ،  گفت :مادر اگر این معجزه نشده بود نمی توانیتم خود  را به شما برسانم در چند فرسنگی اینجا چنان گرسنه و ضعیف

بودم که داشتم از هوش می رفتم ناگهان رهگذری گوژ پشت را دیدم که به سراغم آمد از او لقمه ای نان خواستم او یک نان به من داد و گفت:

 این تنها چیزی است که هر روز می خورم آن را امروز به تو می دهم زیرا که تو بیش از من به آن احتیاج داری  وقتی که مادر این ماجرا را شنید

  رنگ از چهره اش پرید  وبه یاد آورد که ابتدا نان زهر آلودی برای مرد گوژ پشت پخته بود  واگر به ندای وجدانش گوش نکرده بود  ونان دیگری را

 برای او نپخته بود  فرزندش نان زهر آلود را می خورد و...

وبه این ترتیب بود که ان زن معنای سخنان روزانه ی مرد گوژپشت را دریافت <<هر کار پلیدی که انجام می دهیم با ما می ماند و نیکی هایی

که انجام می دهیم به ما باز می گردند>>

دوستان حتمآ برداشت خود را درمورد این پست در قسمت نظرات بنویسید


نوشته شده در سه شنبه 89/9/30ساعت 11:22 صبح توسط حمیرا ویسی نظرات ( ) |

شهرستان روانسر

 موقعیت جغرافیایی :
         شهرستان روانسر از شهرستانهای استان کرمانشاه با مرکزیت شهر روانسر است ، جمعیت این شهرستان در آخرین سرشماری در سال 1385           با 45324 نفر بوده است .
         شهرستان روانسر ( نیکور باستان ) در حدود 55 کیلومتری شمال غرب کرمانشاه9 و در دامنه کوه یله ور ( کوهستان شاهو ) قرار دارد از ارتفاعات بزرگ آن می توان به ماه زرد ، انجیر ، شور و طاقه چرمی اشاره کرد . چشمه بزرگ سراب کنی خانی در روانسر سرچشمه اصلی رودخانه9 قره سو است . از دیگر رودخانه های اطراف آن یکی وشکه رو در شرق آن و دیگری گراب یا آوی خر در جنوب غربی آن است دو چشمه بزرگ سراب جاوری و سراب بروارین در نزدیکی روانسر واقع اند .
وجه تسمیه :
نام این شهر به سبب وجود سراب و رود قره سو از آنجا سرچشمه می گیرد ، روان ( سروان ) انتخاب شده است .
آب و هوا :
         آب و هوای شهرستان نسبتاً سرد و مربوط بوده و از میزان بارش سالیانه چشمگیری برخوردار است . رد نقاط کوهستانی این شهر آب و هوای سردتری و کنار رودخانه ها معتدل تر است .
اقتصاد شهرستان :
         اقتصاد شهرستان عمدتاً متکی به کشاورزی و دامداری است . تنها کارخانه توپ دست دوز ایران در شهر روانسر مستقر است که به 30 استان و هزار شهر در ایران توپ دست دوز صادر می کند . سلانه حدود 350 هزار توپ دست دوز در آن شهر تولید می شود که تمام آن توسط زنان تولید می شود .
         در شهرک صنعتی روانسر کارخانه های تولیدی از قبیل شیر روانسر ، کارخانه آرد ، دام و طیور ، کشتارگاه مرغ زاگرس ، شیرین غزل ، روغن حیوانی شاهو ، گاوداری بزرگ روانسر و ... مشغول فعالیت می باشند که اشتغالزایی چشمگیری را در سطح شهرستان به دنبال داشته است .
سابقه تاریخی :
         روانسر دارای آثار پیش از تاریخ مهمی است و از این لحاظ در باستان شناسی غرب کشور جایگاه ویژه ای دارد . قدیمی ترین آثار سکونت در اطراف روانسر به دوره پارینه سنگی میانی تا فرا پارینه سنگی باز می گردد که بیش از حداقل 50 هزار سال تا 12 هزار سال پیش را شامل می شود که بقایای آنها در غارهای کولیلن و جاوری و همچنین رودخانه گراب   ( آوی خر ) یافت شده است .
         از دیگر کشفیات قدیمی روانسر یک دندان آسیای فیل است که مربوط به دوران یخبندان است و در نزدیکی شهرک روانسر کشف شده است .
         از آثار مهم روانسر می توان تپه موسایی ، دخمه روانسر ( گور صخره ای یا تاق فرهاد ) غار قوری قلعه در بخش شاهو ( بزرگترین غار آبی آسیا ) را می توان نام برد .
زبان مردم این شهر گویش کردی سورانی است .
مشاهیر روانسر :
         از مشاهیر روانسر میرزا احمد داواشی ( شاعر ) ، استاد ملا عبدالمجید موحد نادری  ( مدرس ، مجتهد و شاعر ) ، شیخ محمد سعید نقشبندی ( مجتهد ، عارف و شاعر ) ، سید محمد طاهر هاشمی ( خوشنویس و نویسنده ) را می توان نام برد .
هنری :
هنر موسیقی کردی ، گلیم بافی ، قالی بافی ، گیوه بافی از هنر مردمان این دیار است .
روانسر مهد تمدن است تشریف بیارید واز دیدنش فیض ببرید در خدمت هستیم.

نوشته شده در سه شنبه 89/9/23ساعت 8:22 صبح توسط حمیرا ویسی نظرات ( ) |

حتما شما هم شنیدهاید که مىگویند فلانى امروز از دنده چپ بلند شده است. هیچ مىدانید وضعیت خواب شما در هنگام شب مىتواند بیانگر شخصیت شما باشد؟ مطالعات اخیر دانشمندان نشان داده است که بهطور کلى شش حالت براى خواب وجود دارد که هر کدام از این حالات بیانگر نوعى از شخصیت اشخاص است... همانطور که اشاره شد دانشمندان بر این باور هستند که افراد شبها به 6 حالت متفاوت مىخوابند و این حالات متفاوت مىتواند نشانههایى از شخصیت آنها باشد. به گزارش بى بى سى همه ما از زبان بدن خود هنگام بیدارى آگاهى داریم. اما در حال حاضر با تحقیقاتى که انجام شده است ما مىتوانیم ببینیم ضمیر ناخودآگاه ما چه چیزهایى را در موردمان مىگوید.درهمین رابطه در این مقوله به شش نوع روش به خواب رفتن و اینکه هر کدام چه بعدى از شخصیت ما را نشان مىدهد، مىپردازیم.
خوابیدن به حالت جنینى:
کسانى که به حالت جنینى مىخوابند، به عبارتى به پهلو مىخوابند و پاهایشان را در شکم خود جمع مىکنند در حالى که دستهایشان روى هم و در جلوى صورتشان قرار دارد، معمولا از جمله اشخاصى هستند که بسیار حساساند. آنها ممکن است در ابتدا که با دیگران ملاقات مىکنند خیلى خجالتى به نظر برسند اما به زودى با دیگران ارتباط برقرار مىکنند. این وضعیت خواب در میان اشخاص مختلف بسیار متداول است و در زنان نسبت به مردان دو برابر افزایش مىیابد.
خوابیدن به حالت صاف:
اغلب کسانى که به پهلو و حالت صاف مىخوابند و دستهایشان نیز به حالت صاف در کنارشان قرار دارد، افرادى اجتماعى هستند که خیلى زود به غریبهها اطمینان مىکنند اگرچه ممکن است گول بخورند.
خوابیدن به حالت نیمهخمیده:
کسانى که به پهلو مىخوابند در حالتى که تنهشان کمى به سمت جلو خم شده و دستهایشان هم کشیده و در جلوى صورتشان قرار دارد، بهطور معمول آدمهاى رک و در عین حال شکاک و عیب جو نیز هستند. آنها خیلى دیر تصمیم مىگیرند اما وقتى تصمیم گرفتند، هرگز آن را عوض نمىکنند.
خوابیدن به حالت طاقباز:
کسانى که به پشت مىخوابند در حالى که دستهایشان در کنارشان قرار دارد اغلب اشخاصى آرام و محتاط هستند. آنها هیاهو و سروصدا را دوست ندارند اما استانداردهاى بالایى را براى خود و دیگران تعیین میکنند.
خوابیدن روى شکم:
معمولا کسانى که به حالت دمر مىخوابند، دستهایشان هم روى بالش است و سرشان به یک طرف قرار دارد، از جمله اشخاصى هستند که اغلب اجتماعی، بىپروا و گاهى پررو هستند. آنها از انتقاد خوششان نمىآید و افراط را دوست ندارند.

خوابیدن به پشت:
کسانى که به حالت طاقباز مىخوابند و دستهایشان را روى بالش مىگذارند، بهطور معمول دوستان خوبى براى خود پیدا مىکنند، زیرا آنها همیشه آماده شنیدن حرفهاى دیگران هستند و درصورت نیاز به آنها کمک مىکنند.

در این تحقیقات همچنین مشخص شد که این شش حالت خواب بر سلامت اشخاص نیز تاثیر مىگذارد. به عنوان مثال خوابیدن به حالت دمر در حالى که دستها روى بالش قرار دارد، براى گوارش مفید است.

در حالى که طاقباز خوابیدن به حالتى که دستها روى بالش قرار داشته باشد یا در کنار بدن باشد موجب خرخر کردن و خواب بد شبانه مىشود. خوابیدن به پهلوى چپ نیز موجب استرس بیشتر اندامهاى درونى از جمله کبد و ریهها مىشود. طاقباز خوابیدن به حالت صاف نیز موجب فراهم شدن فضاى بیشترى براى تنفس اندامهاى درونى شما مىشود و وقتى شما از خواب بیدار مىشوید احساس بهترى خواهید داشت.گفتنى است از آنجایى که وضعیت خواب بیشتر اشخاص در طول شب تغییر نمىکند، بنابراین نحوه خواب آنها مىتواند مسایل بسیارى را در خصوص شخصیت آنها بگوید


نوشته شده در چهارشنبه 89/9/17ساعت 9:19 عصر توسط حمیرا ویسی نظرات ( ) |

دوران قبل از دانشگاه = حسرت
قبول شدن در دانشگاه = صعود
کنکور = گذرگاه کاماندارا
دوران دانشجویی = سالهای دور از خانه
خوابگاه دانشجویی = آپارتمان شماره 13
بی نصیبان از خوابگاه = اجاره نشین ها
امتحان ریاضی = کشتار بیوجرسی
امتحان میان ترم = زنگ خطر
امتحان پایان ترم = آوار
لیست نمرات دانشجویی = دیدنیها
نمره امتحان = پرنده کوچک خوشبختی
مسئولین دانشگاه = گرگها
اساتید = این گروه خشن
آشپزخانه = خانه عنکبوت
رستوران دانشگاه = پایگاه جهنمی
پاسخ مسئولین = شاید وقتی دیگر
دانشجوی ا خراجی = مردی که به زانو در امد
دانشجوی فارغ التحصیل = دیوانه از قفس پرید
دانشجوی سال اولی = هالوی خوش شانس
واحد گرفتن = جدال بر سر هیچ
مدرک گرفتن = پرواز بر فراز آشیانه فاخته
پاس کردن واحدها = آرزوهای بزرگ
مرگ استادها = جلادها هم می میرند
محوطه چمن دانشگاه = حریم مهرورزی
استاد راهنما = مرد نامرئی
کمک هزینه = بر باد رفته
درخواست دانشجویان = بگذار زندگی کنم
دانشجوی دانشگاه صنعتی = بینوایان
اتاق رئیس دانشگاه = کلبه وحشت
شب امتحان = امشب اشکی میریزم
تقلب در امتحان = راز بقا
یادگیری = قله قاف
دانشجوی معترض = پسر شجاع
تربیت بدنی1 = راکی1
تربیت بدنی2 = راکی2
خاطرات اساتید = اعترافات یک خلافکار
انصراف = فرار از کولاک
تصحیح ورقه امتحان = انتقام
نمره گرفتن از استاد = دوئل مرگ
شاگرد اول = مرد 6 میلیون دلاری
آرزوی دانشجویان = زلزله بزرگ
هیئت علمی = سامورایی ها
رئیس دانشگاه = دیکتاتور بزرگ
رفتن به خوابگاه دختران = عبور از میدان مین
رئیس آموزش = هزاردستان
معاون آموزش = دزد دریایی
برخورد مسئولین = کمیسر متهم می کند
از دانشگاه تا خوابگاه = از کرخه تا راین

 

 

 


نوشته شده در چهارشنبه 89/9/17ساعت 9:9 صبح توسط حمیرا ویسی نظرات ( ) |

خوابگاهی
منت خوابگاه را ـ قل و شر ـ که نبودنش موجب نیاز است و وجودش مساله‌ساز. هر نفری که بدانجا رود در قید حیات است و چون به در آید نزدیک ممات. چون در هر اتاق ده نفر موجود است و بر هر پنجره‌ای تخته‌ای واجب.
بنده همان به که ز قحطی جا روی به رهن یک اتاق آورد
لیک بفهمد اگر این را رئیس بر سر او چوب و چماق آورد
فریاد پیچ بی‌ملاحظه‌اش همه را رسیده و بانگ تلفن لحظه به لحظه‌اش همه جا کشیده. شب‌ها بعد از ساعت هفت احدی را رخصت ورود ندهند و دانشجوی تأخیری را در اولین فرصت به حراست هدایت کنند.
ای عزیز که با کمی تأخیر قصد رفتن به خوابگه داری
از نگهبان چگونه بگریزی تو که تنها همین گنه داری
گربه‌های بسیار را گفته که بساط تعقیب دانشجو بگسترانند و جیرجیرک‌های بی‌شمار را فرموده که شب تا صبح آواز بخوانند. بساط ورزش صبحگاهی به جای کپسول‌های گاز فراهم آورده و برای مطالعه چهارصد دانشجو اتاقی چون لانه گنجشک مهیا ساخته. دانشجوی فعال را در اثر شلوغی به دیوانه‌ای بدحال تبدیل کرده و اتاق تلویزیون به جهت حضور پوست تخمه تعطیل.
ابر و با د و مه و خورشید و فلک در کارند همه لیسانسه‌ها پس ز چه رو بیکارند؟
در خبر است که از سرور خادمان و مهتر مستخدمان و گروهی سوخته دل از جمع خودمان که هر گروه یک نفر از دانشجویان بخت برگشته پریشان حال به جانب یخچال روی آورد که جرعه آبی بخورد، دریابد که رندان آخرین بقایای مرغ و ماهی سردخانه را ربوده و به جای آن روی برفک‌ها واژه ویژه "زرشک" را حک نموده‌اند. یک روز تأمل ترم‌های گذشته می‌کردم و حسرت درس‌های ناخوانده می‌خوردم و صحن سیمای خویش به آب مژگان می‌شستم و بهر غیبت از کلاس بهانه می‌جستم و اندوه دیرینه در عمق جان می‌نهفتم و این بیت‌ها مناسب حال خود می‌گفتم:

 
هر دم از عمر می‌رود نفسی از رفیقان ما نمانده کسی
ای که شش ترم رفت و در خوابی مگر این ترم هفت دریابی
یاد آن ثبت نام غوغایی خلق حیران برای امضایی
یک نفر در اتاق رایانه از شلوغی شدست دیوانه
دیگری بهر وام تحصیلی پر نموده سه فرم تحصیلی
وان دگر از برای شهریه جیب خود را نموده تخلیه
بگذر از خرید کفش و لباس تا که شاید کند دو واحد پاس
یک نفر در فغان ز نرخ کتاب دیگری از نخواندنش بی‌تاب
یک نفر در شلوغی سرویس از عرق گشته تا گریبان خیس
وان دگر شام سلف تا خورده شده زار و نزار و پژمرده
در شب امتحان که کتلت و ماست تا سحرگه میانشان دعواست
هر دو همچون دوای خواب آور برده هوش و حواس ما از سر
درس، سختست و مدرک امروز عالی را نموده خوش پاسوز
ای که دل بسته‌ای به این مدرک فکر فردا نکرده‌ای بی‌شک
رنج شغل و معاش در راه است عالمی زین قضیه آگاه است
 
بعد از تأمل این معنی، مصلحت آن دیدم که برای بقای ذات و ادامه حیات چاره‌ای بجویم و بهر مدرک خویش کوزه‌واره‌ای بیابم و جامه فارغ‌التحصیلان آشفته حال بپوشم تا به مدد آن در سایه مدرک خویش آبی زلال بنوشم
 
شاد باشین
 

 

 


نوشته شده در چهارشنبه 89/9/17ساعت 8:23 صبح توسط حمیرا ویسی نظرات ( ) |

<      1   2      

Design By : Pichak